سال ها غمی در دل داشتم و کسی نمی فهمید . بروز می دادم , فریاد می زدم ولی باز کسی نمی فهمید ولی تو ای دوست با یک نگاه به چشمانم عمق غم مرا یافتی و پریشانی و نگرانی در چشمانت موج زد , به کمک من امدی و درد مرا التیام بخشیدی . حالا تو در چشمان من شادی را می یابی و من در چشمانت حس قشنگ یک دوست نه حس قشنگ یک فرشته ی زمینی را می بینم
۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
امروز همگان غمم را در ميان باران چشمانم نظاره كردند
پاسخحذفاما باز درك نكردند كه من چه زيبا دلتنگم و چه اندوهناك دلگير
اما تو ...تو .....كاش تو بودي
چون تو بي نگاه هم مي داني من ...مي داني
فرشته ها فكر مي خوانند؟
*
بانوي غم
ای دوست چه خوش میگویی
پاسخحذفباز بگوی..
با اینکه صدایت را نمیشنوم... ولی صدایت را دوست دارم..
میدانم صدایت را... می دانم از پس این تکان خوردنهای لبت صدایی زیبا می آید ...
نمی شنموم ولی تو بگوی ...
*
ستاره ی کم نور
نگاه ها هميشه زيباتر از حرف ها سخن می گويند،
پاسخحذفچشمها
چشمها...